يكي از وجوه اعجاز قرآن كه آية 82 نساء نيز بدان تصريح دارد، هماهنگي و نبودن اختلاف درآن است. در اين مقاله از رهگذر «تحليل فوق توان بشر بودن قرآن از حيث نداشتن اختلاف»، «تبيين تحدي به اين ويژگي» و «پاسخگويي به شبهات»، اين وجه اعجاز قرآن به اثبات ميرسد.
تكيهگاه استدلال بر وجود ملازمه ميان از سوي بشر بودن قرآن و راهيافتن اختلاف فراوان در آن، با تحليل ويژگيهايي از انسان و قرآن است. محدوديت، اثرپذيري، كمالپذيري و خطاپذيري انسان از يك سو و فراواني و تنوع معارف قرآن در عين اتقان، فصاحت و بلاغت آن، نزول آيات بدون آمادگي پيشين و در شرايط گوناگون فردي و اجتماعي و در گسترة زماني طولاني از سوي ديگر، امكان صدور قرآنِ بدون اختلاف را از سوي بشر منتفي ميسازد و برخي شبهات در اين زمينه پاسخ صحيح مييابد.
اعجاز قرآن، پيراستگي قرآن از اختلاف، تحدي، شبهات اعجاز.
اعجاز قرآن در دانش علوم قرآن از جايگاه ويژهاي برخوردار است؛ چراكه از سوي خدا بودن قرآن از رهگذر اعجاز آن اثبات ميشود. قرآن كريم از وجوه متعددي معجزه و فوق توان بشر است.1 يكي از وجوه اعجاز قرآن كه از صدر اسلام تاكنون در كانون توجه دانشمندان بوده،2 اعجاز آن در پيراستگي از اختلاف است. اين مقاله در پي تبيين اين وجه اعجاز قرآن كريم و نقد و بررسي شبهات مربوط به آن است.
«معجزه» امر خارقالعادهاي است كه به دست مدعي نبوت و با اذن ويژة الاهي همراه با تحدي و سالم از معارضه صورت ميپذيرد تا دليل صدق نبي در ادعاي نبوت باشد.3
براي آنكه يك ويژگي قرآن وجه اعجاز شمرده شود، وجود قيود معجزه، در آن ضروري است. قيود معجزه عبارتاند از: 1. خارقالعاده4 بودن؛5 2. از توان بشر عادي خارج بودن؛ 3. اجراي آن به دست مدعي نبوت؛ 4. انجام دادن آن با اذن ويژة الهي؛5. همراه با تحدي بودن؛ 6. انجام دادن آن به هدف اثبات نبوت.
از ميان قيود ياد شده، قيد سوم، چهارم و ششم مفروض و مسلم است؛ زيرا ميدانيم كه قرآن با اذن الهي، به دست پيامبر اكرم(ص) و براي اثبات نبوت آشكار شده است. قيد اول جنس و قيد دوم فصل معجزه است و تحدي براي ايجاد انگيزه در مخاطبان است تا پس از تلاش و موفق نشدن در آوردن مانند معجزه به اعجاز آن پي ببرند.
قيد خارقالعاده، كار عادياي كه علت آن نامعلوم است و نيز امر عادياي را كه برخي افراد ماهر انجام ميدهند، از تعريف معجزه خارج ميكند؛ ولي از آنجا كه امور خارقالعادة ديگر مانند سحر و عمل مرتاض را نيز شامل ميشود، جنس تعريف است. از اينرو، بيشتر متكلمان براي خارج ساختن امور فوق از دايرة معجزه قيدِ فوق توانِ بشر بودن را در تعريف آوردهاند.6 مراد از فوق توان بشر بودن اين است كه بشر نميتواند با تعليم و تعلم و نيز با رياضت و راههاي غيرمعمول به علت معجزه دست يابد. اين قيد از عناصر اصلي معجزه است كه آ ن را در رتبة دليلي قاطع بر حقانيت آورندة آن قرار ميدهد.
بيشتر متكلمان، در تعريف معجزه قيد «تحدي» را نيز ذكر كردهاند.7 تحدي به معناي درخواست رقابت به هدف عاجز ساختن طرف مقابل است.8 كساني كه قيد تحدي را لازم دانستهاند، آن را براي خارج ساختن مدعي دروغين و كرامات آوردهاند.9 برخي ديگر آن را جاري مجراي دو قيدِ دعوت به معارضه با معجزه و قدرت نداشتن بر معارضه دانستهاند.10 اما برخي در لزوم قيد تحدي به دليلِ 1. فقدان دليل عقلي و نقلي بر اشتراط تحدي، 11 2. لزوم معجزه نبودن بيشتر معجزات رسول گرامي اسلام(ص) و معجزات پيامبران پيشين،12 تشكيك كردهاند.
براي برونرفت از اين مناقشهها، برخوردهاي متفاوتي از طرف دانشمندان نقل شده است كه عبارتند از:
الف. عدهاي از متكلمان، قيد تحدي را ذكر نكردهاند؛13
ب. برخي متكلمان با تأويل تحدي از معناي حقيقي، آن را به معناي ادعاي نبوت دانستهاند؛14
ج. شماري با تقسيم معجزات به دو قسم اصطلاحي(اثباتي) و عرفي(غير اثباتي)، در قسم اول كه براي اثبات نبوت است مانند عصاي موسي(ع) و قرآن، شرايط متعددي از جمله تحدي را لازم دانستهاند كه يا مانند قرآن تصريح به تحدي مينمايد يا مانند ناقة صالح غير صريح در تحدي است، اما از قرينة حاليه، در مقام تحدي بودن استفاده ميشود.15 ولي در معجزة غير اثباتي ـ كه كرامت به حساب ميآيد و از منزلت الهي و ولايت تكويني انجام دهندة آن حكايت دارد و هدف از آن اثبات نبوت نبوده و تنها در ميان مؤمنان واقع ميشد ـ به قيد تحدي نيازي نيست.16
به نظر ميرسد حتي اگر پيامبري تصريح به تحدي نكند، تحدي قيدي است كه نميتوان آن را از معجزه جدا كرد؛ زيرا فوق توان بشر بودن معجزه ملازم با تحدي است؛ يعني وقتي شخصي ادعاي نبوت كرد و ديگران از او معجزه خواستند و او نيز معجزه و نشانهاي بر صدق گفتار خويش ارائه داد، به اين معناست كه من كاري انجام ميدهم كه شما توان آن را نداريد و نميتوانيد همانند آن را بياوريد. چنانكه تفتازاني مينويسد: «در تحدي همين مقدار كه بگويد نشانة صدق من چنين و چنان است كفايت ميكند و نياز ندارد به اينكه بگويد: اين معجزه و نشانة صدق من است و كسي نميتواند همانند آن را بياورد؛ چراكه اگر تصريح به تحدي لازم باشد، از آنجا كه در هيچ معجزهاي جز قرآن مجيد به تحدي تصريح نشده است، معجزه هيچ پيامبر پيشين يا معاصر براي غير او معجزه نخواهد بود».17 جويني نيشابوري نيز مينويسد: «در تحدي كفايت ميكند كه بگويد: نشانة صدق من اين است كه خداوند اين مرده را زنده ميكند و در تحديكننده شرط نيست كه بگويد اين معجزه و نشانة من است و هرگز كسي همانند آن را نياورد.»18 اما اينكه در مورد قرآن به تحدي تصريح شده ممكن است به دليل ايجاد انگيزة بيشتر در بررسي قرآن باشد؛ زيرا قرآن برخلاف معجزات ديگر از نوع معجزات حسي نيست، بلكه عقلي است؛ از اينرو، تحدي به قرآن با تنوعي كه در تحديها ديده ميشود، انگيزة بررسي آن را در مخاطبان بيشتر ميكند. بنابراين، قيد تحدي شرط لازم براي معجزه است ولي ضرورتي ندارد در همة معجزات بدان تصريح شود، بلكه از قرينة حاليه نيز استفاده شود كافي است.19
از مطالب پيشين روشن شد كه اثبات اعجاز قرآن در هماهنگي، با اثبات خارج از توان بشر بودن اين ويژگي قرآن به انجام ميرسد و تحدي به اختلاف نداشتن قرآن براي ايجاد انگيزه در بررسي آن و پيبردن به فوق توان بشر بودن آن است؛ از اينرو، تحدي به فقدان اختلاف مكملِ خارقالعاده و فوق توان بشر بودن آن است.
ما براي اثبات فوق توان بشر بودن هماهنگي در قرآن، ملازمه ميان از سوي بشر بودن قرآن و راه يافتن اختلاف فراوان در آن را تبيين و تحدي به نبودن اختلاف در قرآن را اثبات و شبهات مربوط به اين وجه اعجاز را بررسي خواهيم كرد.
بحث از اعجاز در هماهنگي، پيشينهاي به ديرينة تفسير قرآن دارد. قرآنپژوهان در وجه اعجاز بودن هماهنگي همداستان نيستند و به سه گروه تقسيم ميشوند. بسياري از آنان كه بيشتر در ميان مفسران متأخر و معاصر ديده ميشوند، نه تنها بر وجه اعجاز بودن عدم اختلاف تصريح، بلكه تأكيد داشته و برخي بر آن استدلال كردهاند. گروهي ديگر تبيين آيه را در كانون توجه قرار داده و دربارة وجه اعجاز بودن هماهنگي، اظهار نظر نكرده و تنها از نبودن اختلاف در قرآن سخن گفتهاند و گروه سومي كه در ميان آنان برخي معاصران نيز ديده ميشوند،20 براساس شبهاتي كه در پايان مقاله خواهد آمد، در وجه اعجاز بودن هماهنگي در قرآن ترديد نمودهاند.
در برخي آثار تا حدي به تبيين وجه اعجاز بودن هماهنگي قرآن توجه شده، اما هيچ يك از آنها به تبيين تحدي به نبودن اختلاف نپرداخته و تمام شبهاتي را كه دربارة اين وجه اعجاز قرآن مطرح است پاسخ نگفتهاند. براي نمونه، علامه طباطبايي به تبيين وجه اعجاز بودن نبودن اختلاف پرداخته و برخي شبهات را در اين زمينه پاسخ گفته است.21 آيتالله خويي به بيان وجه اعجاز بودن هماهنگي اكتفا كرده و مواردي از تناقضات كتاب مقدس اهل كتاب را يادآور شده است.22 آيتالله فاضل و آيتالله مصباح علاوه بر اثبات اعجاز قرآن در هماهنگي، به برخي شبهات پاسخ گفتهاند.23
در باب اعجاز قرآن در هماهنگي كتابي مستقل وجود ندارد و تنها دو مقاله در اين زمينه تأليف شده كه يكي به بررسي سير تاريخي ادعاي موهوم وجود تناقض در قرآن و عواملي پرداخته كه باعث طرح چنين ادعايي شده است24 و ديگري علاوه بر بيان تاريخچهاي از اين ادعا به رديههايي نيز كه بر ادعاي تناقض نگاشته شده پرداخته است.25
«اختلاف»، مصدر باب افتعال از ريشة «خلف» است. خلف در اصل به معناي پشت سرهم آمدن دو چيز و نشستن يكي در جاي ديگري، پشتسر، و تغييرآمده است.26 اختلاف نيز به معناي جانشين شدن چيزي به جاي ديگري،27 امتناع ذاتي جمع شدن دو چيز با يكديگر،28 در پيش گرفتن هريك راهي غير از ديگري در حال يا قول29 و ضد اتفاق30 آمده است. درنتيجه، اختلاف معنايي مقابل اتفاق و سازگاري دارد و هر نوع تفاوت، عدم اتفاق، ناهمگوني و ناسازگاري ميان دو چيز را كه مانع جمع شدن آن دو است، دربر ميگيرد.
از مطلق آمدن اختلاف در آية شريفة «أَفَلاَ يَتدبّرونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا» (نساء: 82)، نخست چنين به نظر ميرسد كه اين آيه همة انواع اختلاف را از قرآن نفي نموده است، ولي از آنجا كه بيشك برخي از اقسام اختلاف مانند عام و خاص، مطلق و مقيد و ناسخ و منسوخ، اختلاف در شكل و اسلوب در قرآن وجود دارد ـ و اساساً وجود اين دست اختلاف نقصي در كلام نيست بلكه امري عرفي است ـ به اين نتيجه ميرسيم كه همة انواع اختلاف از قرآن نفي نشده است.
از ملازمهاي كه در آية شريفه ميانِ از سوي بشر بودن قرآن و راه يافتن اختلاف فراوان در آن برقرار شده است معلوم ميشود اختلافهايي از قرآن نفي شده كه برخاسته از نقص بشري باشد و عيب محسوب شود. بنابراين، مقصود از اختلافي كه از قرآن نفي شده، هر نوع ناسازگاري، ناهمگوني، و تفاوت در قرآن است كه عيب محسوب شود31 و با الهي بودن قرآن ناسازگار باشد. اين معنا تناقض، تضاد و تعارض را دربر ميگيرد و از آنجا كه قرآن از لفظ و محتوا تشكيل شده، قلمرو اختلافِ نفي شده شامل اختلاف در الفاظ و محتواي قرآن است. اختلاف در الفاظ مانند اختلاف و تناقض ادبي، اختلاف مراتب فصاحت و بلاغت و نظم به گونهاي كه يك طرف آن در حد اعجاز و طرف ديگر فروتر از اعجاز باشد و اختلاف در محتوا به گونهاي كه دو آيه يا دو بخش قرآن متناقض، متضاد يا متعارض باشند و قابل جمع نباشند.
تقرير دلالت آيه بر خارقالعاده و فوق توان بشر بودن هماهنگي در قرآن
يگانه آيهاي كه آشكارا از نبودن اختلاف در قرآن مجيد سخن ميگويد، اين آيه است: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ كاَنَ مِنْ عِندِ غَيرِْ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا (نساء: 82)؛ آيا در قرآن نميانديشند؟ و اگر از سوي غير خدا ميبود در آن ناسازگاري و ناهمگوني بسيار مييافتند.»
«تدبر» از ريشة «دُبُر»گرفته شده است. «دُبُر» به معناي پشت سر (خلاف قُبُل)32 و آخر هر چيز33 است. با توجه به معناي ريشة تدبر، معناي اصلي تدبر در يك چيز، نظر در فرجام آن چيز است.34 سپس در معناي تدبر توسعه داده شده و در هر نوع تأمل به كار رفته است.35
با توجه به معناي لغوي اين واژه، تدبر دربارة آيات قرآن به معناي نظر در فرجام آيات قرآن يا هر نوع تأمل در آنها است و در آية محل بحث كه متعلق تدبر را قرآن ذكر نموده و فرموده است «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ» با توجه به هدف آيه كه اثبات الاهي بودن قرآن از رهگذر نبودن اختلاف در آن است، تدبر در قرآن نوع خاصي از تدبر است كه بتوان از آن فقدان اختلاف در قرآن و الاهي بودن آن را نتيجه گرفت؛ چراكه منافقان و كافران در الاهي بودن قرآن شك داشتند و آيه براي رفع شك آنان، به تدبر فرا ميخواند.36 تدبري كه بتوان با آن هماهنگي آيات را نتيجه گرفت، روشمند، مبتني بر بديهيات عقلي، مسلمات شرعي و ارتكازات عقلايي است.
استفهام در آيه انكاري است. حرف «فا» عاطفه است و فعل «لايتدبرون» را بر فعلي كه در تقدير است عطف ميكند و تقدير جمله چنين است: «أيعرضون عن القرآن فلا يتدبرونه»37 يا «افلا يسمعون القرآن فيتدبرونه»38 يا «أيشكون فلا يتدبرون».39 خداوند متعال با اين آيه، اعراضكنندگان از قرآن مانند منافقان و كافران را توبيخ و سرزنش ميكند كه آيا از قرآن روي برميگردانند يا آن را نميشنوند يا در آن ترديد ميكنند؟! چرا دربارة پيراستگي قرآن مجيد از اختلاف مطالعه و دقت نميكنند تا به اين نتيجه برسند كه قرآن از نزد خداست؟!40
كلمة «لو» از ادات شرط است؛ ادات شرط براي بيان ترتيب ميان شرط و جزا، و وابستگي وجود جزا به وجود شرط به كارميرود. جملة شرطية با واژة «لو» براي بيان امتناع شرط و مقدم به خاطر امتناع جزا و تالي است.41 اين آيه نظير آية شريفة «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» (انبياء: 22) است كه بيان ميدارد: چون تالي (فساد در آسمانها و زمين) منتفي است، وجود خدايان غير «الله» در آسمانها و زمين نيز منتفي است. در آية محل بحث نيز جملة شرطيه با «لو» همراه است و اين معنا را بيان ميكند كه اگر قرآن از ناحية غير الله (بشر و..) بود در آن اختلاف فراوان مييافتند و چون تالي (يافتن اختلاف فراوان در قرآن) منتفي است، مقدم (از سوي غير خدا بودن قرآن) نيز منتفي است.42
«غير الله» جن، انسان و فرشتهها را به صورت مجموعي و انفرادي دربر ميگيرد و اين معنا را ميرساند كه قرآن از طرف هر كسي غير الله بود در آن اختلاف فراوان يافت ميشد.43
گرچه هيچ روايتي در سبب نزول آيه يافت نشد، با توجه به مطالب پيشگفته روشن ميشود كه آية شريفه براي رفع ترديد منكران و ترديدكنندگان در الاهيبودن قرآن، اعم از منافقان و كفار، نازل شده و آنان را سرزنش ميكند كه چرا در اختلاف نداشتن اين كتاب تدبر نميكنند تا از اين رهگذر به الهي بودن آن پيببرند؛ زيرا اگر چنين كتابي از آنِ هركس ديگري غير از خداي يكتا ميبود، اختلاف فراواني در آن يافت ميشد.44 براساس سياق، خطاب آيه به منافقان و كافران است؛ ولي با تنقيح مناط، آية شريفه در هر زمان و مكان همة انسانها را به تدبر در آيات قرآني فرا ميخواند و اينكه هر آيهاي را در هر موضوعي باشد، اگر به همة آياتي كه مربوط به آن است عرضه بدارند كاملاً برايشان روشن ميگردد كه هريك از آيات شاهد بر ديگري و تصديق كنندة همديگرند و هيچگونه اختلافي در آن مشاهده نميشود.45
آية شريفه ميان از سوي غير خدا بودن قرآن و راه يافتن اختلاف فراوان در آن ملازمه بر قرار ميكند و پيش از بيان ملازمه، با استفهام انكاري به تدبر فراميخواند. بنابراين، همچنان كه راه رسيدن به معاني و مقاصد قرآن كريم، تدبر در آن است، رسيدن به هماهنگي ميان آيات نيز از مسير تدبر امكانپذير است، ولي اعمال تدبر مورد نظر در آيه، نيازمند تعيين روش و قواعدي مبتني بر بديهيات عقلي، مسلمات شرعي و ارتكازات عقلايي است كه از آن با عنوان روش يا قواعد تفسير ياد ميشود. در تدبر اين چنيني همة آيات قرآن با استفاده از قواعد تفسير بررسي ميگردد و مفهوم و مقصود هر آيه، شناسايي و با مقصود آية ديگري كه ادعاي اختلاف ميان آن دو شده، مقايسه ميشود كه در اين صورت ميتوان هماهنگي و انسجام و اختلاف نداشتن آيات قرآن را درك كرد و از اين رهگذر به اعجاز قرآن و صدق ادعاي پيامبر(ص) پي برد.46
تبيين ملازمه ميان از سوي بشر بودن قرآن و راهيابي اختلاف در آن
اختلاف نداشتن يك كتاب در نظر ابتدايي امر خارقالعاده و فوق توان بشر نيست و ممكن است انسان نيز بتواند كتابي بنويسد كه عاري از اختلاف باشد، لكن محتواي آيه اين نيست كه بشر توان آوردن كتابي بدون اختلاف ندارد، بلكه ادعاي آيه اين است كه اگر اين كتاب (قرآن) از ناحية هر كسي غير از خداي يكتا بود، در آن اختلاف فراوان يافت ميشد. يعني قرآن ويژگيهايي دارد كه بر فرض اگر از آنِ بشر بود، عادتاً ملازم با راه يافتن اختلاف فراوان ميبود؛ حال كه در قرآن اختلافي وجود ندارد معلوم ميشود از سوي غير خدا نيست. اين ملازمه با بيان ويژگيهايي از انسان و قرآن اثبات ميشود كه در ذيل به بيان آن ميپردازيم:
عمر و نيروي فكري انسان محدود است؛ از اينرو، نميتواند به همة علوم و معارف و به همة خصوصيات و به تفاصيل امور در هر زمان و به روابط آنها آن گونه كه هست آگاهي يابد. انسان از اسرار آفرينش همة اشيا باخبر نيست و گاه چيزي را بيخاصيت ميشمارد در حالي كه پيشرفت علوم فوايد آن را آشكار ميسازد. همچنين در قوانين تشريعي بسياري از مصالح و مفاسد را نميداند، لذا ممكن است چيزي را ناخوشايند بداند در حالي كه سعادتش در آن است يا از چيزي خشنود باشد در حالي كه بدبختي او در آن است.47
يكي از ويژگيهاي انسان، أثرپذيري از عوامل مختلف در حيات مادي و معنوي است كه موجب راه يافتن اختلاف كثير در انديشه و به دنبال آن در سخنان وي ميشود. انسان در طول عمر خود حالات مختلفي را تجربه ميكند و اين حالات متأثر از عوامل بيروني مانند امنيت و ناامني، آسودگي و گرفتاري، سفر و حضر، فقر و غني، گرما و سرما و عوامل دروني از قبيل اميدواري و نااميدي، بيخوابي و پرخوابي، سلامت و مرض، گرسنگي و سيري است و انديشه و سخن انسان متأثر از آنها است. در بسياري از موارد اين اثرپذيري ناخودآگاه روي ميدهد؛ از اينرو، هيچ انساني پيدا نميشود كه بر يك حال ثابت و استوار بماند، بلكه همواره هم خود او و هم احوال و آثارش دستخوش تغيير و تحول خواهند بود و در افكار، و سخنانش قوت و ضعف يافت ميشود.48
اثرپذيري انسان از محيط اطراف و حالات دروني خويش موجب ميشود زماني كه سخنش طولاني ميشود از نظر اسلوب و محتوا در آن ناهماهنگي و اختلاف پديد آيد. عادتاً محال است انسان در طول چند سال بتواند دربارة حقايق، كلمات و عبارات و جملههايي انشا كند كه در آنها اختلاف نباشد و و به تجديد نظر نياز نداشته باشد.
يكي از قوانين حاكم بر زندگي دنيا، قانون تكامل تدريجي است. هيچ مخلوقي از موجودات اين عالم نيست، مگر آنكه خود و افعال و آثارش به تدريج از ضعف به قوت و از نقص به كمال در حركت است. يكي از اجزاي اين عالم انسان است كه همواره در حال تكامل تدريجي در وجود و افعال و آثار خود است و از جملة آنها، آثاري است كه با فكر و ادراك حاصل ميشود. انسان هر تدبيري كه ميكند، رأي و نظري كه ميدهد نسبت به قبل پختهتر، متينتر و محكمتر ميشود. همچنين نوشتن و سخن گفتن رفتهرفته بهتر ميشود و آخر آن بهتر از اول آن خواهد بود.49
يكي ديگر از ويژگيهاي انسان، خطاپذيري است. يكي از عوامل خطاپذيري انسان، تكامل تدريجي اوست. انسان همة كمالات را از آغاز دارا نيست. نيروي فكري، قدرت علمي و ديگر كمالات انسان به تدريج حاصل ميشود؛ از اينرو، گاه امري را درست ميپندارد ولي بعداً ناصواب بودن آن آشكار ميشود. علاوه بر تكامل تدريجي، ويژگي محدوديت علمي و تأثيرپذيري نيز از عوامل خطاپذيري انساناند. بر اين اساس، خطاپذيري انسان برآيند سه عامل و ويژگي پيشين به شمار ميآيد.
قرآن شريف كتابي است مشتمل بر موضوعات فراوان و در عين حال برخودار از اتقان و استحكام. در قرآن دليلهاي متين عقلي، ريزهكاريهايي در زمنية اصول اعتقادي، قوانين شرعي، علمي، فضايل اخلاقي و قصص وجود دارد. قرآن كريم حوادث بسيار دور را كه كسي از آنها مطلع نبود گزارش كرده، از حوادث آينده، باطن افراد و نيز از علوم كيهاني، موجودات غير مرئي، و... بر اساس نيازمنديهاي بشر خبر داده كه هنوز بشر پس از گذشت چهارده قرن نتوانسته به عمق همة آنها پي ببرد.50 جامعيت قرآن يكي از مهمترين بحثهاي علوم قرآن است كه در جاي خود با دليلهاي عقلي و نقلي به اثبات رسيد است.51
علاوه بر فراواني و تنوع موضوعات و مطالب قرآن، اين كتاب از چنان عمقي برخوردار است كه بشر از رسيدن و دست يافتن به ژرفاي تمام معارف آن ناتوان است؛ چنانكه پيامبر اكرم(ص) در وصف قرآن ميفرمايد: «ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَبَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ نُجُومٌ وَعَلَي نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَي عَجَائِبُهُ وَلَا تُبْلَي غَرَائِبُه؛52 قرآن ظاهري زيبا و باطني ژرف و عميق دارد. او را ستارگاني است و ستارگانش نيز ستارگاني دارند. شگفتيهايش به شماره نيايد و عجايبش كهنه نگردد». در سخنان اميرمؤمنان(ع) نيز بر اين نكته تصريح شده است؛ از جمله ميفرمايد: «وَإِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَبَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَا تَفْنَي عَجَائِبُهُ وَلَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ؛53 همانا ظاهر قرآن بسي زيبا و باطنش ژرف و بيپايان است، شگفتيهايش پايان نپذيرد و ناشناختههايش تمام نشود». نيز ميفرمايد «سِرَاجَاً لا يَخْبُو تَوَقُدُهُ وَبَحْرَاً لا يُدْرَكُ قَعْرُهُ؛54 قرآن چراغي است كه روشنايِ آن خاموش نشود، و اقيانوسي است كه ژرفايش را دسترسي نباشد».
بعد از نزول قرآن دانشمندان مسلمان براي فهم آن بسيار كوشيدهاند و براي استخراج حقايق نهفتة آن علوم فراواني مانند صرف، نحو، لغت، معاني، بيان، بديع و... پايهگذاري كرده55 و از اين رهگذر گنجينههاي ارزندهاي در اختيار آيندگان گذاردهاند؛ با اين حال هنوز قرآن داراي اسرار نهفته و گنجينههاي باارزشي است كه فكر بشر به آن دست نيافته است.
علاوه بر فراواني و تنوع موضوعات و ژرفاي بيكران محتواي قرآن، اين كتاب از ويژگي فصاحت و بلاغت بالايي برخوردار است كه آن را از همة كتابهاي ديگر ممتاز ساخته است. به باور همة دانشمندان، فصاحت و بلاغت قرآن در حدي است كه يكي از عرصههاي اعجازي اين كتاب آسماني به شمار ميرود.56 ناتواني بشر از هماوردي با قرآن حتي با آوردن سورهاي مانند قرآن، بيانگر اين نكته است كه حتي با وجود تفاوتهاي تعبيري و تنوع سورهها از جهت فراواني كاربرد برخي ظرافتهاي بياني و صنايع بديعي، وصف خارقالعاده بودن در تمام سورهاي قرآن در حد اعجاز وجود دارد.57
يكي از عوامل راهيافتن اختلاف و تناقض در يك سخن، عرضة آن در فواصل زماني طولاني و دور از هم است؛ چراكه هر انساني در مناسبتهاي مختلف و در طول ساليان متمادي سخن بگويد عادتاً نميتواند همة آنها را به خاطر بسپارد تا سخن بعدي خويش را موافق با آن قرار دهد.58 قرآن كريم با اينكه در طول 23 سال به صورت سخن و نه كتاب در مناسبتهاي مختلف نازل و بر مردم خوانده شده است، هيچ اختلافي در آن نيست. هرچه متخصصان و ناقدان در آن بيشتر دقت ميكنند به نقص و ضعف خود و قوت قرآن از جهت هماهنگي بيشتر پي ميبرند. وقتي آيات نازل شده در سال اول را با آيات سال بيست و سوم مقايسه ميكنند فرقي در اسلوب، قوت معاني، نظم و اثرگذاري نمييابند. البته اختلاف در اسلوب ميان آيات و سور مكي و مدني كه برخي ادعا كردهاند،59 نهتنها عيب محسوب نميشود بلكه از مزاياي قرآن به شمار ميرود؛ زيرا بر اساس قواعد علوم بلاغي، كوتاهي و بلندي آيات و سور، تندي و خشن بودن، نرمي و ملاطفت، بودن يا نبودن قسم، ايجاز و اطناب و غير اين موارد ـ كه مصاديقي از تفاوت اسلوب ميان دو گونه آيات شمرده شده ـ در علوم بلاغي، از جلوههاي ادبي و اعجاز كلام به شمار ميرود و مقتضاي حال شنونده، كه شرط اصلي بلاغت سخن است، تعيينكنندة هريك از موارد پيشگفته است. بنابراين، تفاوت در اسلوب در اين حد نهتنها از معايب كلام محسوب نميشود، بلكه از محاسن آن به شمار ميرود. براي مثال، طولاني بودن و تفاوت اسلوب برخي از آيات و سور مدني كه دربردارندة احكام و قوانين حقوقي و فقهي است، متناسب با شيوة ارائة مباحث حقوقي است؛ زيرا بيان قواعد حقوقي معمولاً بياني همراه با ذكر قيود و ابعاد مختلف سخن است.
چنانكه پيش از اين بيان شد يكي از ويژگيهاي انسان، اثرپذيري از عوامل مختلف در حيات مادي و معنوي است. به همين جهت سخن گفتن در اوضاع و حالات متفاوت، سبب راهيافتن اختلاف در آن ميشود؛ در حالي كه بخشي از قرآن در مكه در ميان اقليت محروم و ستمديده و تحت فشار و محاصرة اجتماعي نازل شده و پيامبر(ص) آن را بر مردم بيان داشته و بخش ديگري از آن را در مدينه همراه با جهاد و اوضاع سخت حكومتداري بر مردم قرائت فرموده است و در عين حال در ساختار و محتواي آن اختلاف و تناقض ديده نميشود.60
يكي ديگر از ويژگيهاي قرآن مجيد، فصلبندي نشدن مطالب آن است. اين گونه نيست كه براي مثال آيات اعتقادي در فصل خاص و آيات اخلاقي، علمي، حقوقي، خانوادگي، اقتصادي و مانند اينها هريك در فصل و بخش معيني آمده باشد؛ بلكه در هر صفحه و حتي در يك آيه گاه از موضوعات متعدد سخن گفته شده است.
همچنين آيات مربوط به يك موضوع در كل قرآن پراكنده است و همين امر زمينهساز تكرار يك سخن در موارد متعدد و در فواصل زماني طولاني شده است. گاهي عين الفاظ يك آيه، يك يا چند بار در جاي ديگر تكرار ميشود.61 گاهي همراه تكرار الفاظ يك آيه، اضافاتي همراه ميشود62 و گاه محتواي يك آيه در قالب الفاظ ديگري كه بيانگر يا تكميلكنندة مطلب قبلي است تكرار ميشود63 و گاه ميشود كه يك قصه به جهت اهميتي كه دارد، به گونههاي مختلف از جهت كوتاهي و طولاني بودن و نيز با الفاظ متفاوت تكرار ميشود.64
پراكندگي آيات مربوط به يك موضوع در كتابي كه از موضوعات متنوع و متعدد سخن گفته، عادتاً ملازم با راه يافتن اختلاف فراوان در آن است و با اينكه قرآن فصلبندي موضوعي ندارد، هيچگونه اختلاف و تناقضي در آن ديده نميشود.
در ميان متون تخصصي و فراوردههاي علمي بشري، كتابي كه با همكاري چندين متخصص در رشتة مرتبط با تخصص آنها نگاشته يافته است، به صورت قطعي از خطاهاي احتمالي و اختلافات طبيعي مصونيت ندارد و تجارب مكرر و وجداني نشان ميدهد كه احتمال خطا به صفر نميرسد. اين وضعيت در كتابهايي كه به موضوعات متنوعي پرداخته است دشوارتر خواهد بود و احتمال خطا رو به فزوني ميگذارد و بعد از گذشت چند سال و با پيشرفت علم، ميزان خطا به مراتب بيشتر ميشود و اگر صدها سال از تأليف كتاب بگذرد شكي نيست كه خطا و تناقض در آن فراوان يافت ميشود. اگر نويسندة كتاب، به جاي چندين متخصص، يك متخصص باشد احتمال خطا و اختلاف باز هم بيشتر ميشود و اگر نويسندة كتاب فردي معمولي باشد و در موضوعات مختلف و فراوان قلم بزند عادتاً محال است كتابش از تناقض و اختلاف بهدور باشد. همچنين اگر نويسندة كتابي كه در موضوعات متعدد و متنوع نوشته شده، فردي مكتب نرفته باشد، اولاً عادتاً محال است چنين كتابي بياورد و ثانياً نيازي به گذر زمان نيست تا اختلاف در آن آشكار شود، بلكه همان ابتداي امر در آن، اختلاف و تناقض فراوان نمايان ميشود.
وقتي كيفيت شكلگيري قرآن كريم را بررسي ميكنيم درمييابيم كه اين كتاب را فردي مكتب نرفته و معلم نديده ارائه داده و در آن، موضوعات متعدد و گوناگوني مانند عقايد، احكام، عبادات، حقوق مدني و خانواده، قوانين اقتصادي، اخلاقيات، مراحل تاريخ انسان پيش و پس از پيدايش، تاريخ اديان و تغييرات آن، همراه با برهان و استدلال و در قالب اعجازي فصيح و بليغ وجود دارد، به گونهاي كه اثري عميق در دلها ميگذارد و با گذشت چهارده قرن از رحلت آورندة آن، هيچگونه اختلاف، تناقض، تعارض و تضادي در آن مشاهده نميشود.65
با توجه به ويژگيهاي انسان و قرآن معلوم ميشود كه قرآن فراوردة بشري نيست و اگر بر فرض دستاورد بشر بود، عادتاً با تناقض، تضاد و تعارض فراوان همراه بود.
امر دومي كه براي اثبات بعدي از ابعاد اعجاز بودن هماهنگي قرآن لازم ميباشد اثبات تحدي قرآن به اين ويژگي است. اين امر هم از آيات تحدي عام قرآن برميآيد و هم از آية 82 سورة نساء. در ادامه جداگانه به هريك ميپردازيم.
خداوند متعال در آياتي از قرآن كريم، كه به آيات تحدي نامبردارند مردم را به معارضه فراخوانده و ادعا كرده كه هيچ كس قادر نيست به تنهايي يا دستهجمعي مانندي براي قرآن بياورد:66 «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا (اسراء: 88)؛ بگو: اگر آدميان و پريان فراهم آيند تا مانند اين قرآن بيارند هرگز مانند آن نيارند هرچند برخي از آنان يار و همپشت برخي باشند.»
آيات پيشگفته، به مثل و مانند قرآن تحدي نموده و بيان نكرده است كه معارض قرآن، از چه جهت مانند قرآن باشد؛ به اصطلاح تحدي به مثل، اطلاق دارد؛ از اينرو، نخست چنين به نظر ميرسد كه تمام ويژگيهاي قرآن را دربر ميگيرد، ولي با بررسي ويژگيهاي قرآن به اين نتيجه ميرسيم كه همة ويژگيهاي قرآن در يك حد نيستند: برخي ويژگيها مانند فصاحت و بلاغت به گونهاي هستند كه بشرتوان آوردن همانند آن را ندارد و برخي چنين نيستند67 و از آنجا كه آيات تحدي در مقام بيان اعجاز قرآن هستند، تنها بر ويژگيهايي از قرآن قابل حملاند كه بشر نتواند همانند آن را بياورد.
از آنجا كه با مباحث پيشين، فوق توانايي بشر بودن ويژگي هماهنگي قرآن اثبات شد، آيات تحديِ عام، نبودن اختلاف را نيز دربر ميگيرد. بنابراين، قسمتي از مفهوم آيات تحدي اين ميشود كه اگر تمام انسانها و جن جمع شوند تا كتابي همانند قرآن در اختلاف نداشتن بياورند هرگز نخواهند توانست چنين كاري انجام دهند.
خداي متعال در آية 82 سورة نساء ميفرمايد: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ كاَنَ مِنْ عِندِ غَيرِْ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا». از رهگذر ادبيات عرب و برهان به كار رفته در اين آيه ميتوان تحدي به نبودن اختلاف را استفاده كرد:
آية شريفه با حرف شرط «لو» ميفرمايد: «اگر قرآن از سوي غير الله بود در آن اختلاف فراوان مييافتند» و از آنجا كه جملة شرطية با «لو» براي بيان امتناع شرط، به دليل امتناع جزا ميباشد68 از آية شريفه امتناع شرط (از ناحية غير خدا بودن قرآن) به دليل امتناع جزا (يافتن اختلاف در آن) معلوم ميشود و چنانكه در مقدمه گفتيم چنين تعبيري ملازم با تحدي است و بيانگر آن است كه اولاً اگر ميتوانيد كتابي همانند قرآن بياوريد و قرآن موجود نميتواند كار بشري باشد (با توجه به «لو» كه امتناع چنين امري را ميرساند) ثانياً اگر الهي بودن قرآن را قبول نداريد و در اين ادعا صادق هستيد، در قرآن موجود اختلافي بيابيد كه چنين امري محال است؛ زيرا يافتن اختلاف فراوان منوط به بشري بودن قرآن است كه با توجه به «لو» امر محالي است.
خداوند متعال نبودن اختلاف در قرآن را دليل الهي بودن آن بيان شمرده است. استدلال موجود در آية شريفه از نوع قياس استثايي اتصالي69 است كه لازم است مقدمة نخست آن قضية شرطيه و مقدمة ديگر آن قضية استثنايي (لكن، اما و...) باشد.
در آية شريفه مقدمة نخست «لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا» ذكر شده ولي مقدمة دوم ذكر نشده كه تقديرش چنين است: «لكن لم يجدو ا فيه اختلافاً» و نتيجة قياس چنين خواهد بود: «فالقرآن ليس من عند غير الله».
رابطة ميان مقدم و تالي، رابطة تلازم است و از طرف غير خدا بودن قرآن ملازم با راه يافتن اختلاف فراوان در آن است.
خلاصة برهان آيه، اين گونه است: اگر قرآن از ناحية غير خدا (بشر و...) باشد، در آن اختلاف فراوان خواهند يافت، لكن در آن اختلافي نمييابند؛ پس قرآن از ناحية غير خداوند نيست.70 برهان و قياس به كار رفته در آيه، دليل محكمي بر تحدي خداوند به نبودن اختلاف در قرآن است.71
برخي از قرآنپژوهان، پيراستگي قرآن از اختلاف را از وجوه اعجاز قرآن ندانسته و در خارقالعاده و فوق توان بشر بودن آن ترديد كرده يا آن را منكر شدهاند. سيدمرتضي (متوفي436 ق) مينويسد: «كساني كه معتقد به اعجاز قرآن در عدم اختلاف و تناقض هستند، ادعا كردهاند كه عدم اختلاف در كلامي طولاني مانند قرآن امري خارقالعاده و فوق توان بشر است. ولي اين سخن باطل است؛ زيرا شكي نيست كه عدم اختلاف از فضائل قرآن و از نشانههاي آن است؛ اما امري فوق توان بشر نيست تا از وجوه اعجاز قرآن باشد؛ زيرا محال نيست بشر بتواند با دقت در كلام خويش، سخني بدون تناقض بياورد؛ چراكه كلام افراد در وجود و عدم وجود اختلاف و تناقض متفاوت است.»72
شيخ طوسي(متوفاي 460) نيز در كتاب الاقتصاد عقيدهاي مشابه عقيدة سيد مرتضي ابراز داشته73 ولي در تفسير التبيان ـ كه شيخ طبرسي نيز همانند آن را در مجمع البيان آورده است ـ پس از اينكه دلالتهاي آيه را بيان ميكند و سومين آنها را دلالت آيه بر الهي بودن قرآن قرار ميدهد، در ادامه ميافزايد: اگر خداوند خبر نداده بود كه عدم اختلاف و تناقض در قرآن، دليل بر الهي بودن و اعجاز آن است، اشكالِ خارقالعاده نبودنِ عدم اختلاف، مانع اين بود كه آن را از وجوه اعجاز بدانيم.74
از سخن شيخ طوسي و شيخ طبرسي بر ميآيد كه آن دو بزرگوار «اعجاز در عدم اختلاف» را نه به دليل خارقالعاده و فوق توان بشر بودن، بلكه به دليل خبر دادن خداوند از آن، وجهي از وجوه اعجاز شمردهاند.
دانشمندان ياد شده، گمان كردهاند مفاد آية شريفه اين است كه ميان از سوي بشر بودن يك كتاب و راهيافتن اختلاف به آن ملازمه هست؛ از اينرو، اشكال كردهاند كه چنين ملازمهاي پذيرفته نيست؛ زيرا ممكن است انسان كتابي بدون وجود اختلاف بنگارد؛ در حالي كه ادعاي آيه وجود اختلاف فراوان در هر كتاب بشري نيست تا گفته شود كه در ميان كتابهاي بشري نيز كتابهايي بدون اختلاف يا با اختلاف اندك يافت ميشود. بلكه آيه در مقام ايجاد ملازمه ميان از سوي بشر بودن كتابي با ويژگيهاي قرآن و راه يافتن اختلاف بسيار در آن است. بنابراين، يك طرف ملازمه، «ابداع كتابي با تمام خصوصيات و ويژگيهاي قرآن از سوي بشر» است و طرف دوم ملازمه، «راهيافتن اختلاف فراوان در آن»، است و مفاد آية شريفه اين است كه اگر اين قرآن با ويژگيهايي كه دارد، از سوي بشر با ويژگيهايي كه دارد، ميبود، اختلاف فراوان در آن يافت ميشد.
ممكن است گفته شود: در آية 82 نساء «اختلاف» به قيد «كثير» مقيد شده است. مفاد آيه اين است كه اگر قرآن از سوي غير خداي متعال ميبود، در آن اختلاف بسياري ديده ميشد. مفهوم چنين سخني اين است كه حال كه قرآن از سوي خدا است در آن اختلاف اندك وجود دارد وگرنه قيد كثير فايدهاي نخواهد داشت؛ در صورتي كه اختلاف كم نيز نشان خدايي نبودن قرآن است. از ظاهر سخن يكي از قرآنپژوهان برميآيد كه اين شبهه را پذيرفته؛ زيرا احتمال داده است كه قيد «كثير» اشاره به برخي از اختلافاتي باشد كه بشر قادر بر حل آن نيست، ولي خداي متعال ذهن افراد عادي را از درك آن منصرف و منع ميكند.75
در صورتي شبهه ياد شده وارد است كه قيد «كثير» احترازي76 باشد و با منطوقش اختلاف كثير را نفي و با مفهومش اختلاف قليل را اثبات كند؛ در حالي كه قيد «كثير» توضيحي77 است و هدف از آن تأكيد و توضيح واژة اختلاف است؛ زيرا همان گونه كه پيش از اين گفتيم چون سخن از ناتواني انسان از آوردن قرآن با ويژگيهاي ياد شده است، آن را به اختلاف كثير وصف كرده است. قيد كثير اشاره به منشأ اختلاف در انسان است. حالات مختلف انسان موجب ميشود در فراوردههاي ذهن انسان، اختلاف فراواني راه يابد؛ از اينرو، اگر قرآن ساختة فكر بشر بود اختلاف فراوان داشت، در نتيجه مقيد نمودن اختلاف به كثير به لحاظ مبالغه در اثبات ملازمه است.78
هبةالدين شهرستاني مينويسد: حكما و فلاسفه هر چيزي را كه وجودش در وجود مسبب تأثير داشته باشد «سبب» مينامند و هر آنچه عدمش در وجود مسبب يا وجودش در عدم مسبب تأثير داشته باشد«مانع» مينامند؛ مانند آتش كه سبب احراق و احتراق كاغذ و آب كه مانع احراق آن است. وجوه اعجاز قرآن، از نوع سبب و وجوه امتياز قرآن از نوع مانع است. جماعتي از مفسران «مانع» را با «سبب» خلط نموده و سلامت قرآن از تنافي و تنافر را از وجوه اعجاز دانستهاند؛ درحالي كه وجود تنافي و تنافر مانع اعجاز است و عدم آن دو از اسباب اعجاز نيست؛ يعني اگر در قرآن تنافي و تنافر وجود داشت، معجزه نبود نه اينكه چون تنافي و تنافر وجود ندارد، معجزه باشد.79
يكي از قرآنپژوهان در پاسخ شبهه، براي اينكه سلامت از اختلاف، امري عدمي محسوب نشود آن را به معناي«ائتلاف، حسن وفاق و تأكيد كنندة انسجام ميان آيات و تعابير قرآن» دانسته و به شهرستاني اشكال كرده است كه سلامت از اختلاف امري عدمي نيست تا تنافي و تنافر كه امري وجودي هستند مانع اعجاز شمرده شوند.80
اين جواب به نوعي پذيرش شبهه است. شهرستاني تنافي و اختلاف را مانع اعجاز دانسته و عدم تنافي و اختلاف را، چه امر وجودي به معناي حسن وفاق، هماهنگي و انسجام بدانيم يا امري عدمي معنا كنيم، از وجوه اعجاز قرآن ندانسته است؛ از اينرو، براي پاسخ به اين شبهه لازم است منشأ كلام شهرستاني را بيابيم. او ميان وجوه اعجاز و وجوه امتياز قرآن فرق ميگذارد. وي حسن سبك و اسلوب، سهولت لفظ و تركيب، سلامت كلام از تنافي معاني و تنافر حروف و امثال آن را اموري ممدوح در قرآن ميداند و آنها را از وجوه امتياز ميشمارد نه از وجوه اعجاز؛ زيرا معتقد است كه امور ياد شده در اشعار متنبي، بحتري و شاهنامة فردوسي و نهج البلاغه نيز يافت ميشود.81 از اينرو، ايشان آوردن كتابي را كه در آن اختلافي نباشد ممكن دانسته است. ولي چنانكه گذشت، محتواي آيه اين نيست كه هر كتابي از سوي بشر باشد داراي اختلاف فراوان خواهد بود؛ بلكه محتواي آيه اين است كه اگر كتابي با ويژگيهاي قرآن از سوي بشر بود اختلاف فراوان ميداشت. بنابراين، آنچه در اعجازِ نبودن اختلاف در كانون بحث است ناممكن بودن آوردن كتابي همچون قرآن با ويژگيعدم اختلاف از سوي بشر است و فقط نيافتن اختلاف در يك كتاب امري خارقالعاده نيست تا گفته شود بشر قادر است كتابي عاري از اختلاف بياورد.
انسانها از امور غير عادي و خارج از توان خود تعجب ميكنند؛ چنانكه از فصاحت و بلاغت قرآن تعجب كردند، اما عرب از هماهنگي و نبودن اختلاف در قرآن تعجب نكرد؛ پس معلوم ميشود آن را در حد اعجاز نميدانستند.82
اعجاز در عدم اختلاف شامل همة عرصههاي ساختاري و محتوايي قرآن ميشود و هر نوع اختلافي را كه نقص محسوب شود، از قرآن منتفي ميداند؛ فرقي نميكند كه اختلاف ياد شده مرتبط با الفاظ قرآن باشد، مانند اختلاف و تناقض ادبي، و اختلاف در مراتب فصاحت و بلاغت به گونهاي كه يك طرف آن در حد اعجاز و طرف ديگر فروتر از اعجاز باشد، يا در رابطه با محتواي قرآن باشد، همچون اختلاف محتوايي در شكل تناقض، تضاد و تعارض. پس، اينكه عرب از فصاحت و بلاغت يا حسن نظم قرآن تعجب ميكند، يك جنبة آن مرتبط با نبودن اختلاف در آن است و اگر در قرآن اختلاف راه مييافت عرب نه از فصاحت آن متعجب ميشد و نه از اخبار غيبي آن.
يكي از قرآنپژوهان با اعتراف به خارج از توان بشر بودن عدم اختلاف در قرآن، بر تحدي به نبودن اختلاف اشكال ميگيرد و مينويسد: «مفهوم آيه اين است كه اگر در قرآن تدبر كنيد معلوم ميشود از طرف خدا است؛ زيرا كلام مخلوق نميتواند عاري از اختلاف باشد؛ در نتيجه انتساب قرآن به خدا به دليل عدم اختلاف آن است. گرچه ميدانيم مردم نميتوانند كلام غير مختلف بياورند، ولي در آيه بدان تحدي نشده و نفرموده اگر ميتوانيد كلام غير مختلف بياوريد».83
از اين ادعا كه در آيه به عدم اختلاف تحدي نشده است و دليل آن اين باشد كه آيه نفرموده است «اگر ميتوانيد كلام غير مختلف بياوريد» معلوم ميشود كه در نگاه مستشكل فقط شكل تحدي تعبير مورد نظر ايشان است، درحالي كه تحدي همواره لازم نيست با عبارت «اگر ميتوانيد فلان كار را انجام دهيد» باشد، بلكه همين مقدار كه كلامي به هدف عاجز ساختن طرف مقابل گفته شود، تحدي مصداق يافته است؛ چراكه تحدي يعني «درخواست رقابت به هدف عاجز ساختن طرف مقابل» و «درخواست معارضه در چيزي كه پيامبر آن را شاهد بر دعوت خود قرار داده» و در تعريف تحدي، نحوة بيان آن ذكر نشده است. بنابراين، با هر بياني گفته شود تحدي صدق ميكند و با بياني كه در توضيح تحدي گذشت آية 82 نساء با توجه به لو امتناعيه و قياس استثنايي، لسان تحدي دارد.
قرآنپژوه ديگري در مقام تحدي بودن آيه را با روايتي از امام هادي(ع)84 در كانون ترديد قرار داده است. در روايت اين گونه آمده است كه «خداوند حضرت محمد(ص) را در زماني مبعوث نمود كه خطبه و كلام غالب زمان بود، لذا پندها و دستورهايي آورد كه گفتار آنان را ابطال و حجت را برايشان تمام نمايد».85 بر اساس اين روايت، معروف نزد امامان(ع) اين بوده كه حضرت پيامبر(ص) قرآن كريم را از باب كلام و سخني كه ديگران از آوردن آن عاجز باشند ارائه فرمود نه به مثابة كلام بدون اختلاف. بنابراين، به فصاحت و بلاغت تحدي شده است نه به نبودن اختلاف در قرآن.86
از ظاهر سخن اين قرآنپژوه برميآيد كه وي معتقد است يگانه وجه اعجاز قرآن در نزد امامان(ع)، كلام و خطبه بودن قرآن بوده است؛ از اينرو، نبودن اختلاف را وجه اعجاز ندانسته و در تحدي به آن ترديد كرده است؛ در حالي كه كلام و خطبه بودن قرآن كه در روايت آمده است همانگونه كه ميتواند اشاره به فصاحت و بلاغت و معارف متعالي قرآن باشد، ميتواند اشاره به پيراستگي قرآن از اختلاف نيز باشد و معيار اينكه كداميك از ويژگيهاي قرآن، وجه اعجاز باشد اين است كه اولاً، امري فوق توان بشر باشد و ثانياً بدان تحدي شود يا در تحدي عام قرآن قرار بگيرد. در مباحث پيشين اثبات شد كه نبودن اختلاف در قرآن امري فوق توان بشر است و تحدي به آن، نهتنها از تحدي عام قرآن برميآيد، به آن، تحدي خاص نيز شده است؛ چنانكه قرآنپژوه ياد شده در جاي ديگر كتابش تصريح ميكند كه از ميان تحديهايي كه ادعا شده است، تحدي به عدم اختلاف لسان تحدي دارد: «ومنها: تحدّيه بعدم الاختلاف فيه، فقال: أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً» أقول: في غير الآية الاولي [تحدي به هدايتگري] والأخيرة [تحدي به نبودن اختلاف] لايكون لسان القرآن لسان التحدّي والمغالبة مع الخصم والباطل؛ يكي از تحديهاي قرآن تحدي به نبودن اختلاف در قرآن است، آنجا كه ميفرمايد: «أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً» در غير تحدي به هدايتگري و تحدي به نداشتن اختلاف لسان قرآن لسان تحدي و مبالغه با خصم و باطل نيست».87
1. يكي از وجوه اعجاز قرآن كه در آية 82 نساء نيز بدان تصريح شده عدم اختلاف در آن است. تبيين اين وجه اعجاز قرآن، در اثبات الهي بودن آن و اثبات نبوت آورندهاش نقشي اساسي دارد.
2. محتواي آية 82 نساء اين است كه قرآن ويژگيهايي دارد و انسان نيز ويژگيهايي دارد. اگر اين كتاب دستاورد بشر بود عادتاً ملازم با راه يافتن اختلاف فراوان ميبود؛ حال كه در قرآن اختلافي وجود ندارد، معلوم ميشود فراوردة بشري نيست.
3. با تحليل ويژگيهايي از قرآن مانند فراواني و تنوع موضوعات و محتويات در عين اتقان و استحكام و ژرفاي بيكران معاني آن و ويژگيهايي از انسان همچون محدوديت، اثرپذيري و كاملپذيري، ممكن نيست بشر بتواند كتابي همانند قرآن و بدون اختلاف فراهم آورد.
4. تحدي به نبودن اختلاف در قرآن، به دو شيوه بيان شده است 1. تحدي به مانند قرآن بدون هيچ قيدي كه با حمل اطلاق مثل بر ويژگي نبودن اختلاف، تحدي به فقدان اختلاف اثبات ميشود. 2. قرآن كريم در آية 82 نساء بااستفاده از «لوِ» امتناعيه، امكان صدور قرآنِ بدون اختلاف را از سوي بشر منتفي دانسته و با قياس استثنايي ـ كه براي بيان امتناع شرط، به دليل امتناع جزا است ـ به نبودن اختلاف تحدي كرده است.
5. با اثبات فوق توان بشر بودن هماهنگي در قرآن و تحدي به آن، شبهاتِ وجود كلام پيراسته از اختلاف و تناقض در آثار بشري، وجود اختلاف اندك در قرآن، خلط مانع با سبب، تعجب نكردن عرب از نبودن اختلاف در قرآن و لسان تحدي نبودن آيه، مرتفع ميشود.
نهجالبلاغه، صبحي صالح، قم، دار الهجرة، بيتا.
آلوسي، سيدمحمود، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415ق.
آمدي، سيفالدين، ابكار الافكار في اصول الدين، 5جلد، قاهره، دار الكتب، 1423ق.
ابن بابويه قمي، ابوجعفر محمدبن علي (شيخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، بيجا، جهان، 1378.
ابن جماعه، محمدبن إبراهيم، إيضاح الدليل في قطع حجج أهل التعطيل، دمشق، دار اقراء، ۱۴۲۵ق.
ابن سينا، حسينبن عبدالله، الاشارات و التنبيهات، با شرح نصيرالدين طوسي، بيروت، مؤسسة النعمان، 1992م.
ابن عاشور، محمدبن طاهر، التحرير و التنوير، بيجا. بيتا.
ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغة، تحقيق و ضبط: عبدالسلام هارون، بيروت، دار الاسلامية، 1990م.
ابن منظور، جمالالدين محمد، لسان العرب، بيجا، دارالفكر، بيتا.
ابن هشام انصاري، جمالالدين، مغني اللبيب عن كتب الاعاريب، قم، منشورات مكتبة آية الله العظمي المرعشي، 1404ق.
ابوحيان الاندلسي، محمدبن يوسف، البحر المحيط في التفسير، بيروت،: دار الفكر، 1420ق.
اطفيش، محمدبن يوسف، تيسير التفسير للقرآن الكريم، چ دوم، عمان، وزارت التراث القومي، 1407ق.
ايازي، سيدمحمدعلي، جامعيت قرآن، چ سوم، قم، كتاب مبين، 1380.
باقلاني، ابوبكربن طيب، اعجاز القرآن، شرح و تعليق: عبدالنعم خفاجي، بيروت، دارالجميل، 1411ق.
بلاغي، محمدجواد، آلاء الرحمن في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
بيضاوي، عبداللهبن عمر، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، تحقيق: محمد عبدالرحمن المرعشلي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق.
تفتازاني، سعدالدين، شرح المقاصد، قم، منشورات شريف رضي، 1409ق.
جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن، چ دوم، قم، مركز نشر اسراء، 1378.
حسيني شهرستاني، هبهالدين محمدعلي، المعجزه الخالده، چ دوم، كاظمين، مطبوعات مكتبة الجوادين العامه في الكاظميه، بيتا.
حكيم، سيدرياض، علوم القرآن دروس منهجيه، چ سوم، بيجا، دار الهلال، 1427ق.
خميني، سيدمصطفي، تفسير القرآن الكريم(خميني)، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، 1418ق.
خوئي، سيدابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، چ سوم، قم، دار الثقلين، 1418ق.
ـــــ، معجم رجال الحديث و تفصيل طباقات الرواة، چ چهارم، بيروت، دار الزهراء، 1409ق.
دروزة، محمد عزت، التفسير الحديث، قاهره: دار إحياء الكتب العربية، 1383 ق.
درويش، محييالدين، اعراب القرآن و بيانه، چ چهارم، سوريه، دار الارشاد، 1415ق.
دعاس- حميدان- قاسم، اعراب القرآن الكريم، دمشق، دار المنير و دار الفارابي، 1425ق.
دهقان منگابادي، بمانعلي، «بررسي سير تاريخي و عوامل ادعاي موهوم تناقض در قرآن كريم»، مقالات و بررسيها، 1382.
ديركس، هانس، انسانشناسي فلسفي، ترجمه: محمدرضا بهشتي، تهران، هرمس، 1380.
ديواني، طه، «حول دعوي التناقض بين نصوص القرآن: تاريخها و دوافعها»، رساله القرآن، ش 7، 1412ق.
رازي، محمدبن ابيبكربن عبدالقادر، تفسير اسئله القرآن المجيد و اجوبتها، چ پنجم، قم، مهر، بيتا.
راغب اصفهاني، ابوالقاسم حسين، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق: صفوان عدنان داوودي، بيروت، دار الشامية، 1416ق.
ـــــ، مقدمه جامع التفاسير، كويت، دار الدعوه، 1405ق.
رشيد رضا، محمد، تفسير القرآن الحكيم(المنار)، چ دوم، بيروت، دار المعرفة، 1973م.
زرقاني، محمد عبدالعظيم، مناهل العرفان في علوم القرآن، بيروت، دار الفكر، 1408ق.
زمخشري، محمودبن عمر، الكشاف، چ سوم، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق.
الزين، محمود احمد، تيسير البيان عن اعجاز القرآن، دبي، دار البحوث للدراسات الاسلاميه و احياء التراث، 2002م.
سلمي سمرقندي، محمدبن مسعودبن عياش، (معروف به عياشي)، كتاب التفسير(تفسير عياشي)، تهران، مكتبة العلمية الاسلامية، بيتا.
شرفالدين، جعفر، الموسوعة القرآنية خصائص السور، بيروت، دار التقريب بين المذاهب الاسلامية، 1420ق.
شريف، مرتضي، الذخيره في علم الكلام، قم، مؤسسة النشر الاسلامي التابعه لجامعه المدرسين، 1411ق.
صدرالمتالهين، محمدبن ابراهيم (ملّاصدرا)، تفسير القرآن الكريم(صدرا)، چ دوم، قم، بيدار، 1366.
طباره، عفيف عبدالفتاح، بحثي دربارة قرآن، ترجمه: حبيبالله مرزوقي، قم، علامه، بيتا.
طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، چ سوم، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1397ق.
طبرسي، فضلبن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1379ق.
طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، بيروت، دار و مكتبة الهلال، 1985م.
طنطاوي، سيدمحمد، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، بيجا، بينا، بيتا.
طوسي، ابوجعفر محمدبن حسنبن علي، الاقتصاد الهادي الي طريق الرشاد، تهران، منشورات مكتبه چهل ستون، 1400ق.
ـــــ، التبيان في تفسير القرآن، تحقيق: احمد حبيب قصير العاملي، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1409ق.
عتر، حسن ضياءالدين، بينات المعجزة الخالدة، حلب، دار النصر، 1395ق.
علوي يمني، يحييبن حمزه، الطراز المتضمن لاسرار البلاغه و علوم حقائق الاعجاز، بيروت، مكتبة العصريه، 1423ق.
فخر رازي، محمدبن عمر، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق.
فراهيدي، خليلبن احمد، ترتيب كتاب العين، قم، اسوه، 1414ق.
فضلالله، سيدمحمدحسين، تفسير من وحي القرآن، چ دوم، بيروت، دار الملاك للطباعة و النشر، 1419ق.
فيروزآبادي، محمدبن يعقوب، القاموس المحيط، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1412ق.
فيومي، احمدبن محمد، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، چ دوم، قم، دار الهجرة، 1414ق.
قرشي، سيدعلياكبر، قاموس قرآن، چ ششم، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1371.
قرطبي انصاري، محمدبن احمد، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1416ق.
قمي، شيخعباس، سفينة البحار، تهران، دار الاسوه للطباعه و النشر، 1422ق.
كريمي، مصطفي، جامعيت قرآن كريم، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي، 1390.
كليني، محمدبن يعقوب، الكافي، چ چهارم، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365.
كنفرانس تحقيقاتي علوم و مفاهيم قرآن، مجموعه سخنرانيها و مقالات دومين كنفرانس تحقيقاتي علوم و مفاهيم قرآن كريم، مقالة دكتر سيدمصطفي ثامني، قم، دار القرآن الكريم، 1410ق.
مدير شانهچي، كاظم، علم الحديث و درايه الحديث، قم، جامعة مدرسين، 1375.
مراغي، احمدبن مصطفي، تفسير المراغي، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
مصباح يزدي، محمدتقي، قرآنشناسي، تحقيق و نگارش: محمود رجبي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1380.
مظفر، محمدرضا، المنطق، بيروت، دار التعارف، 1400ق.
معرفت، محمدهادي، شبهات و ردود حول القرآن الكريم، قم، مؤسسة التمهيد، 1423ق.
مغنيه، محمدجواد، تفسير الكاشف، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1424ق.
مكارم شيرازي، ناصر، قرآن و آخرين پيامبر، چ سوم، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375.
ملاحويش آل غازي، عبدالقادر، بيان المعاني، دمشق، مطبعة الترقي، 1382ق.
موسوي سبزواري، سيدعبدالاعلي، مواهب الرحمان في تفسير القرآن، چ دوم، بيروت، مؤسسة اهلبيت(ع)، 1409ق.
ولويل كامل، جميل، الارتباط بين اللغة و الدين، الامارات العربيه المتحده، مؤسسة المنار للتوزيع، 1410ق.
* استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)
Soltanibairami@Anjomedu.ir
دريافت: 19/3/1390 ـ پذيرش: 8/9/1390
1. برخي از وجوه اعجاز قرآن و برخي منابع دست اول آن عبارتند از الف) امي بودن آورنده قرآن، عليبن ربّن طبري، الدين و الدوله في اثبات نبوة النبي(ص) و قاضي ابوبكر محمدبن الطيب الباقلاني، اعجاز القرآن؛ ب) فصاحت و بلاغت، عبدالقاهر جرجاني، دلائل الاعجاز و سكّاكي(ابويعقوب يوسفبن محمّدبن علي)، مفتاح العلوم؛ ج) جاحظ، نظم قرآن؛ ابن اخشيد معتزلي، نظم القرآن و قاضي ابي بكر محمدبن طيّب باقلاني، همان؛ د) معارف بلند قرآن، محمدهادي معرفت، التمهيد، ج4، ص135؛ ه ) اعجاز علمي قرآن، سيدمحمد طنطاوي، القرآن و العلوم العصريه.
2. برخي از کساني که به وجه اعجاز بودن اين ويژگي تصريح کردهاند عبارتاند از: ابوبکر محمدبن طيب باقلاني، همان، ص54؛ ابوهاشم جبايي، المغني في ابواب التوحيد و العدل، ج16، ص328؛ احمدبن علي الرازي معروف به جصاص، احکام القرآن، ج2، ص214؛ قاضي عبدالجباربن احمد الهمذاني، متشابه القرآن، ج1-2، ص194؛ قطبالدين راوندي، الخرايج و الجرايح، ج3، ص985؛ محمود آلوسي، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج1، ص 29-34 و ج3، ص 90.
3. ر.ک: شيخ مفيد، النکت الاعتقاديه، ص48 و محمدجواد بلاغي، آلاء الرحمن في تفسير القرآن، ج1، ص 3.
4. «خرق» به معناي پاره کردن و از هم گسستن و شکافتن است (خليلبن احمد فراهيدي، ترتيب كتاب العين؛ محمدبن مكرم، ابن منظور، لسان العرب، ذيل ماده). «عادت» مشتق از عود به معناي بازگشت مکرر به امري است. زماني که انسان کاري را انجام دهد و آن را تکرار کند تا به يک سجيه تبديل شود «عادت» ناميده ميشود (احمدبن فارسبن زكريا، معجم مقاييس اللغة، ذيل ماده). مقصود از عادت در «خارقالعاده»، قانون و رويهاي در طبيعت است که بر علل قابل شناخت براي بشر استوار بوده و مستمراً جريان دارد و «خارقالعاده» به امري گفته ميشود که برخلاف اين قانون و رويه طبيعت اتفاق ميافتد.
5. بيشتر دانشمندان دانش کلام به اين قيد در تعريف معجزه تصريح کرده و معجزه را کار يا امر خارقالعاده برشمردهاند: براي نمونه ر.ک: قاضي ابوبکربن طيب باقلاني، الانصاف فيما يجب اعتقاده و لا يجوز الجهل به، ص61؛ فخر رازي، محصل افکار المتقدمين و المتأخرين، ص157؛ عليبن محمد جرجاني، کتاب التعريفات، ص219؛ قاضي عبدالجبار، المغني في ابواب التوحيد، جزء15، ص199؛ شيخ مفيد، همان، ص48؛ شريف المرتضي، رسائل الشريف المرتضي، ج2، ص283؛ شيخ طوسي، الاقتصاد الهادي الي طريق الرشاد، ص155؛ علامه حلي، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص350؛ مقدادبن عبدالله سيوري حلي، اللوامع الالهيه في المباحث الکلاميه، ص275؛ محمدجواد بلاغي، همان؛ سيدابوالقاسم خوئي، البيان في تفسير القرآن، ص35.
6. ر.ک: ابوحامد غزالي، الاقتصاد في الاعتقاد، ص227؛ قاضي عبدالجبار، همان؛ شيخ طوسي، همان؛ علامه حلي، مناهج اليقين في اصول الدين، ص263؛ مقدادبن عبدالله سيوري حلي، همان؛ محمدجواد بلاغي، همان؛ ابوالقاسم خوئي، همان.
7. ر.ک: محمدبن عبدالکريم شهرستاني، الملل و النحل، ج1 ص102؛ قاضي ابوبکربن طيب باقلاني، همان؛ شيخ مفيد، همان؛ سيد مرتضي، رسائل الشريف المرتضي، ج2، ص283، ابوحامد غزالي، همان؛ محمدبن عمر فخر رازي، همان؛ مقدادبن عبدالله سيوري حلي، همان.
8. ر.ک: احمدبن محمد فيومي، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير (ذيل ماده حدي).
9. علامه حلي، همان.
10. سعدالدين تفتازاني، شرح المقاصد، ج 4-5، ص12.
11. عليبن حزم اندلسي، الفصل في الملل و الاهواء و النحل، ج5، ص2؛ سيداحمد صفائي، علم کلام، ج2، ص66.
12. ر.ک: احمدبن تيميه، النبوات، ص180؛ سيداحمد صفائي، همان.
13. مانند: جرجاني، التعريفات، ص219؛ عبدالجبار همداني، المغني، ج15، ص199؛ شيخ طوسي، الاقتصاد، ص155؛ خواجه نصير، کشف المراد، ص350؛ محمدجواد بلاغي، همان؛ ابوالقاسم خوئي، همان.
14. ر.ک: عبدالوهاب شعراني، اليواقيت و الجواهر في بيان عقائد الاکابر، ج1، ص157؛ ابراهيمبن محمد بيجوري، تحفه المريد، ص133.
15. ر.ک: مصطفي مسلم، مباحث في اعجاز القرآن، ص21.
16. ر.ک: محمدحسن قدردان قراملکي، معجزه در قلمرو عقل و دين، ص56.
17. سعدالدين تفتازاني، همان، ص11.
18. عبداللهبن يوسف جويني، الارشاد الي قواطع الادله في اصول الاعتقاد، ص313.
19. سيد شريف عليبن محمد جرجاني، شرح المواقف للقاضي عبدالرحمن الايجي، ج8، ص224.
20. ر.ک: شريف مرتضي، الذخيره، ص403؛ شيخ طوسي، الاقتصاد، ص 180، شيخ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج3، ص 126؛ يحيي علوي، الطراز، ج3 ص221؛ محمدعبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان، ج 2، ص413؛ آلوسي، همان، ص29؛ هبهالدين شهرستاني، المعجزه الخالده، ص37؛ صدرالمتألهين شيرازي، تفسير القرآن الكريم، ج2، ص128؛ سيدمصطفي خميني، تفسير القرآن الكريم، ج4، ص 513.
21. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ص19 – 21.
22. ر.ک: سيدابوالقاسم خوئي، همان، ص57 -60.
23. ر.ک: محمدفاضل لنکراني، مدخل التفسير، ص52 - 55؛ محمدتقي مصباح يزدي، قرآنشناسي، ج1، ص222ـ234.
24. بمانعلي دهقان منگابادي، «بررسي سير تاريخي و عوامل ادعاي موهوم تناقض در قرآن كريم» مقالات و بررسيها، ش 74، ص 153، ديماه 1382.
25. ر.ك: طه ديواني، «حول دعوي التناقض بين نصوص القرآن: تاريخها و دوافعها»، رساله القرآن، ش 7.
26. احمدبن زكريا ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ذيل ماده.
27. همان.
28. طبرسي، همان، ص125.
29. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ذيل ماده.
30. محمدبن يعقوب فيروزآبادي، القاموس المحيط، ذيل ماده.
31. اختلافهايي که عيب محسوب نميشود عبارتند از: اختلاف و تباين مفردات قرآن، اختلاف عام و خاص، مطلق و مقيد، محکم و متشابه، مجمل و مبين و هر نوع اختلافي که جمع عرفي داشته باشد و نيز اختلاف مقدار آيات و سور، اختلاف شدت و غلظت يا نرمي و ملاطفت الفاظ.
32. ترتيب کتاب العين، معجم مقاييس اللغة، مصباح المنير، مفردات الفاظ القرآن، لسان العرب، ذيل ماده دبر.
33. معجم مقاييس اللغة، ذيل ماده دبر.
34. ر.ک: احمدبن محمد فيومي، مصباح المنير، ذيل ماده دبر و شيخ طبرسي، همان، ص 125.
35. ر.ک: زمخشري، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج1، ص 540.
36. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبائي، همان، ج5، ص19و ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج4، ص199-202.
37. محيىالدين درويش، اعراب القرآن و بيانه، ج2، ص 276.
38. قاسم دعاس، إعراب القرآن الكريم، ج1، ص 211.
39. اطفيش، تيسير التفسير للقرآن الکريم، ج2، ص139.
40. ر.ک: ابن عاشور، همان، سيدمحمد طنطاوى، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، ج3، ص235.
41. ر.ک: جمالالدين ابن هشام انصاري، مغني اللبيب عن کتب الاعاريب، ج1، ص255.
42. ر.ک: فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج28، ص 101؛ سيدمصطفي خميني، همان، ص 532.
43. ر.ک: محيىالدين درويش، همان، ص 277 و عبدالقادر ملاحويش، بيان المعاني، ج5، ص 583.
44. ر.ک: شيخ طبرسي، همان، ص 125.
45. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبائي، همان؛ سيدمحمد طنطاوى، همان.
46. ر.ک: عبدالله جوادي آملي، قرآن در قرآن، ص139.
47. ر.ک: احمدبن مصطفى مراغى، تفسير المراغي، ج5، ص102- 104 و عبداللهبن عمر بيضاوى، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، ج2، ص 86؛ محمدتقي مصباح يزدي، همان، ص228.
48. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبائي، اعجاز قرآن، ص81؛ محمدجواد مغنيه، تفسير الكاشف، ج2، ص 390؛ سيدمحمدحسين فضلالله، تفسير من وحي القرآن، ج7، ص 369-371؛ محمد فاضل لنکراني، همان، ص52؛ مصباح يزدي، همان، ص226.
49. ر.ک: هانس ديرکس، انسانشناسي فلسفي، ص116-122.
50. ر.ک: محمد فاضل لنکراني، همان؛ احمدبن مصطفى مراغى، همان؛ سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ج5، ص26؛ محمدتقي مصباح يزدي، همان، ص228؛ سيدرياض حکيم، علوم القرآن دروس منهجيه، ص18؛ ابوبکربن طيب باقلانی، اعجاز القرآن، ص31؛ محمدبن احمد قرطبي انصاري، الجامع لأحكام القرآن، ج5، ص 290؛ ابوحيان اندلسى، البحر المحيط في التفسير، ج3، ص726؛ محمدجواد بلاغي، همان، ص12 و 13؛ حسن ضياءالدين عتر، بينات المعجزة الخالدة، ص328؛ فخر رازي، همان، ج10، ص152.
51. براي اطلاع از ادله مختلف جامعيت، ر.ک: سيدمحمد علي ايازي، جامعيت قرآن و مصطفي کريمي، جامعيت قرآن کريم.
52. کليني، الكافي، ج2، ص598.
53. نهجالبلاغة، خطبة 18، ص24.
54. همان، خطبه 198 ص315.
55. محمدبن إبراهيمبن سعد اللهبن جماعة، إيضاح الدليل في قطع حجج أهل التعطيل، ج 1، ص7.
56. ر.ک: فخر رازي، همان، ج10، ص 152و محمد رشيد رضا، المنار، ج5، ص290.
57. هشامبن حکم از اصحاب امام صادق(ع) نقل ميکند که چهار تن از سران الحاد به نامهاي ابن أبي العوجاء و أبوشاكر الديصاني و عبدالملك البصري و ابن المقفع در مسجدالحرام نشسته و به قرآن طعنه ميزدند. ابن ابي العوجاء پيشنهاد ميدهد هر کدام همانند يک چهارم قرآن را بياوريم تا نبوت محمد(ص) باطل شود. پس از يکسال در همان مکان جمع ميشوند و هرکدام با جملهاي از ناتواني خويش و از اعجاز قرآن سخن ميگويند (طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 378).
58. ر.ک: دکتر کامل جميل ولويل، الارتباط بين اللغة و الدين، ص185-187؛ محمد فاضل لنکراني، همان؛ احمدبن مصطفى مراغى، همان؛ سيدمحمدحسين طباطبائي، همان؛ محمدتقي مصباح يزدي، همان؛ سيدرياض حکيم، همان؛ ابوبکربن طيب باقلانی، همان؛ يحيي علوي، همان، ص240.
59. غازي عنايه، هدي الفرقان في علوم القرآن، ج3-4، ص304؛ محمدصادق قمحاوي، شبهات مزعومه حول القرآن الکريم و ردها، ص44.
60. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبائي، همان، ص 20 و احمدبن مصطفى مراغى، همان.
61. مانند «فَبِأَىِّ ءَالَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَان» که 31 بار در سورة الرحمن و آية «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِين» ده بار در سورة مرسلات و آية 47 بقره در آية 122، تکرار شده است.
62. مانند «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَالَّذينَهادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ (مائده: 69) و «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَالَّذينَهادُوا وَالنَّصارى وَالصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ» (بقره: 62).
63. مانند «إِذْ قَالَ مُوسىَ لِأَهْلِهِ إِنىِّ ءَانَسْتُ نَارًا سََاتِيكمُ مِّنهَْا بخَِبرٍَ أَوْ ءَاتِيكُم بِشهَِابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّكمُْ تَصْطَلُون» (نمل: 7) و «فَلَمَّا قَضىَ مُوسىَ الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ ءَانَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُواْ إِنىِّ ءَانَسْتُ نَارًا لَّعَلىِّ ءَاتِيكُم مِّنْهَا بخَِبرٍَ أَوْ جَذْوَةٍ مِّنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُون» (قصص: 29).
64. مانند قصة حضرت موسي(ع) که در سورههاي مختلف مانند سورة قصص و طه تکرار شده است.
65. ر.ک: محمود احمد الزين، تيسير البيان عن اعجاز القرآن و عفيف عبدالفتاح طباره، بحثي دربارة قرآن، ص86ـ87.
66. آيات ديگر تحدي عبارتند از: هود، 13؛ يونس، 38؛ طور، 34؛ بقره، 23.
67. ويژگيهايي مانندِ به زبان عربي، نذير و بشير بودن، فوق توان بشر نيستند.
68. ر.ک: جمالالدين، ابن هشام انصاري، همان، ص255.
69. «قياس استثنائي» به قياسي گفته ميشود که نتيجه يا نقيض آن به صورت يکجا در مقدمات ذکر شود. قياس استثنايي به اعتبار قضية شرطية آن به قياس استثنايي اتصالي مانند: اگر آب جاري باشد پاک است. و قياس استثنايي انفصالي مانند: عدد يا زوج است يا فرد، تقسيم ميشود. در قياس استثنايي اتصالي در صورتي که مقدم استثنا شود عين تالي را نتيجه ميدهد، مانند: اگر خورشيد طلوع کند ستارهها مخفي ميشوند، لکن خورشيد طلوع کرده است، پس ستارهها مخفي هستند و در صورتي که نقيض تالي استثنا شود نقيض مقدم را نتيجه ميدهد؛ مانند لکن ستارهها مخفي نيستند، پس خورشيد طلوع نکرده است (ر.ک: ابوعلي حسين ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، ج1، ص448-451 و محمدرضا مظفر، المنطق، ص250-251).
70. رک: ملاصدراي شيرازي، تفسير القرآن الكريم، ج2، ص 132. ممکن است کسي بگويد کلمه «لو» میرساند که جزا منتفی است به دليل انتفاء شرط به اين بيان که عدم اختلاف در قرآن به سبب اين است که از ناحية غير خدا نيست «لکن لم يجدوا فيه اختلافا لانه ليس من عند غير الله». نقد و بررسي: اولاً چنان که ملاصدرا تصريح ميکند چنين بياني خارج از قانون استدلال است و قانون استدلال همان است که در آية شريفة «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» بيان شده است که «لکن فساد نيست، پس آلهة متعدد در عالم منتفي است»؛ ثانياً آيه در مقام استدلال بر الهي بودن قرآن است درحالي که طبق بياني که مستشکل ذکر نموده است از ناحية خدا بودن قرآن مسلم فرض شده و بيان ميدارد که اگر در قرآن اختلافي نمييابيد به اين دليل است که از ناحيه خداوند ميباشد.
71. شايان ذکر است که بسياري از مفسران و قرآنپژوهان به لسان تحدي داشتن آية 82 نساء تصريح نمودهاند. برخي از ايشان عبارتند از: قاضي عبدالجباربن احمد الهمداني، المغني في ابواب التوحيد و العدل، ج16، ص387؛ ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج4، ص199-202؛ محمد عزت دروزه، التفسير الحديث، ج4، ص 429 و ج8، ص 179؛ سيدمحمدحسين طباطبائي، همان، ج1، ص 67 و ج12، ص 105؛ محمد فاضل لنکراني، همان؛ محمد صادقي تهراني، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، ج1، ص 237؛ محمدتقي مصباح يزدي، همان، ص110؛ احمد رحمانى، نظريات الاعجاز القرآنى، ص23.
72. شريف مرتضي، همان، ص403-404 و نيز ر.ک: يحيي علوي، همان، ص221؛ زرقاني، همان؛ آلوسي، همان؛ صدر المتألهين شيرازي، همان؛ سيفالدين آمدي، ابكار الافكار في اصول الدين، ج4، ص 102.
73. ر.ک: شيخ طوسي، الاقتصاد، ص 180.
74. ر.ک: شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص270؛ شيخ طبرسي، همان.
75. سيدمصطفي خميني، همان، ص 513 و 514.
76. قيد احترازي، در جايي کاربرد دارد که بر اساس قراين و شواهد، مقام، مقام احتراز باشد، مانند آية شريفة «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن جَاءَكمُْ فَاسِقُ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُواْ أَن تُصِيبُواْ قَوْمَا بجَِهَالَةٍ فَتُصْبِحُواْ عَلىَ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِين» (حجرات: 6) با توجه به دليلي که ذيل آيه آمده (که اگر بدون تحقيق اخبار فاسق را بپذيريد، از روي ناداني به گروهي آسيب رسانده و از کردة خويش پشيمان خواهيد شد)، قيد «فاسق» قيد احترازي است و طبق ظهور، در مقام بيان حجيت خبر عادل است. چنان که در علم اصول فقه براى حجيت خبر واحد ثقه به اين آيه استدلال ميشود.
77. قيد توضيحي در جايي است که مقام، اقتضاي تأکيد و توضيح بيشتر را داشته باشد. به عنوان مثال در آية شريفة «وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّنَ بِغَيرِْ الْحَقِّ» (بقره: 61) قيد «بغير الحق» توضيحي است و بر اين نکته تأکيد دارد که قتل انبيا تنها بر وجه ظلم و ناحق تصور دارد (ر.ک: شيخ طبرسي، همان، ج1، ص 257).
78. ر.ک: سيدعبدالاعلى موسوى سبزوارى، مواهب الرحمان في تفسير القرآن، ج9، ص 78؛ جعفر شرفالدين، الموسوعة القرآنية، خصائص السور، ج2، ص 190؛ فاضل لنکراني، همان؛ احمدبن مصطفى مراغى، همان؛ سيدمحمدحسين طباطبائي، همان؛ محمدتقي مصباح يزدي، همان، ص228؛ سيدرياض حکيم، همان؛ محمدجواد مغنيه، همان.
79. ر.ک: هبهالدين شهرستاني، همان، ص42.
80. ر.ک: محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، ص249.
81. ر.ک: هبهالدين شهرستاني، همان، ص 37.
82. ر.ک: همان.
83. سيدمصطفي ثامني، مجموعه سخنرانيها و مقالات دومين کنفرانس تحقيقاتي علوم و مفاهيم قرآني، ص173.
84. در اين روايت فقط به كنيه معصوم (ابوالحسن) اشاره شده است و اين كنيه ميان سه امام معصوم (امام كاظم، امام رضا و امامهادي(ع)) مشترك است و اين امر باعث اختلاف در ذكر نام معصوم شده است به طوري كه مصطفي خميني آن را به امام رضا(ع) نسبت داده است؛ اما اين امر را ميتوان با قرائن مشخص نمود در اين روايت چون تصريح به اسم ابن اسكيت شده است و ابن سكيت از اصحاب خاص امام جواد و امام هادي(ع) است (سيدابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج20، ص129) و محدث قمي، شهادت ابن سكيت را به دست متوكل در پنجم رجب سال 244 نوشته است (محدث قمي، سفينه البحار، ج4، ص206) به نظر ميرسد اين سخن به امام هادي(ع) برسد، چنان که مرحوم مصطفوي نيز در تر جمه اصول كافي به آن تصريح كرده است.
85. «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً(ص) فِي وَقْتٍ كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَالْكَلَامَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَحِكَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَأَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِم» (کليني، کافي، ج1، ص24).
86. ر.ک: سيدمصطفي خميني، همان، ص 527.
87. همان.